الیساالیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

تقدیریک فرشته

مادرتوی تکه گاه من

  مادریعنی به تعدادهمه روزهای گذشته تو,صبوری مادریعنی به تعدادهمه روزهای اینده تو,دلواپسی مادریعنی به تعدادارامش همه خوابهای کودکانه توبیداری! مادریعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن توچروک شد مادریعنی بهانه دراغوش کشیدن زنی که نوازشگرهمه سالهادلتنگی توبود! مادریعنی بازهم بهانه مادرگرفتن................... اگر4تکه نان خیلی خوشمزه وجودداشته باشدوشما5نفرباشید،کسی که اصلاازمزه ان نان خوشش نمی ایدمطنامادراست   مادرتنهاکسی که میتوان {دوستت دارم }هایش راباورکردحتی اگرنگوید... ...
29 مرداد 1391

عیدمبارک

امروزامدم فقط عیدوبه همه شماتبریک بگم ودخترم که این عیدوزیباترکرده چون هنوزعکساشواماده نکردم مطلب جدیدننوشتم متشکرم ازکسانی که به وبلاگ دخترم امدن ازبهترین میزبان,درانتهای بهترین میهمانی ,بهترینهارابرایتان ارزومندم.....عیدسعیدفطرمبارک ...
29 مرداد 1391

مادری

       م ادرکه می شوی گاهی دلت میگیرد.گاه بی اختیاراشک میریزی وچون مادری وقتی همه خوابندگریه می کنی...... دلت می خواهدهمه تاج های افتخارمادربودن رابه کناربگذاری وخودت رانگاه کنی گاهی خالی می شوی ازهمه خنده ها گاهی دلت فقط یک جاده می خواهدکه بروی امانمی دانی کجا؟وچرا؟ گاهی حتی ازادنیستی که فکرکنی که بسازی بنویسی ودلت می گیرد.ومن ....دلم می گیرد.وقتی ازتوفرارمی کنم ودلم پیش توست.نمی دانی چقدردردناک است رهاکردن دست کوچکی که می دانی چندصباحی دیگرازمیان دستانت خواهدگذشت اونوقت  بحال همه این حالهای خوش وناخوش گریه می کنی مادرکه می شوی دیگرخودت نیستی هرگاه به یادخودتنهایت می افتی دلت می گیرد می دانی گاه زی...
24 مرداد 1391

حرفای دل بابای که مامانی ازطرف بابانوشت

نازنینم تولدشروعی است برای زیستن وزیستن جاده ای نیست تا ابدیت بلکه کوچه ایست باهزاران خانه هزاران دروهزاران پنجره که درون هرخانه حس وحالی وفضایی متفاوت جریان داردیکی پرازخنده یکی پرازغم این شادی و غم همسایه ودیواربه دیوارهم اندهنرزیستن درکنارامدن باهردواینهااست ودرک این دوموقعیت ,درهیچ کدام نبایدغرق شدکه زندگی معجونی ازغم وشادی است توزیباترین وباشکوهترین معنای عشقی ,خداوندانگهدارش باش ...
24 مرداد 1391

گرفتن شناسنامه فرشته کوچولو

سلام فرشته مامان بایدبگم که قبل ازترخیص من کارای شناسنامه توانجام دادن وقتی روزیکشنبه ترخیص شدم شناسنامه تودیدم کلی خوشحال شدم بلاخره دخترم هویت دارشدمبارک باشه قندعسلم   ...
24 مرداد 1391

الیسا دختردوست داشتنی من

الیسای عزیزم دخترنازنین من وباباستاره اسمون زندگی ما چشمای قشنگش روبه دنیای مابازکردودنیایی ازنوروشادمانی برای مابه ارمغان اوردحضورگرم وپرشورش قراره به زندگی مارنگ وبووگرمای دیگه بده قراره منم هراتفاقی واسه ستاره کوچلوم میفته براش اینجاثبت کنم تاوقتی بزرگ شدیه دنیاخاطره داشته باشه فرشته اسمونی من وبابازمینی شدنت روبهت تبریک میگم عزیزم تورواول خدابعددکتررحیمی که مامانوعمل کردبه ماهدیه دادتوتوی بیمارستان خصوصی شرکت نفت پابه دنیاگذاشتی واین بهترین هدیه خدابه من وبابای بوددوستدارم ...
24 مرداد 1391

زایمان شیرین ترین سختی دنیا

هرگزفراموش نخواهم کردکه برای داشتن تودل به دریازدم که ازاب,واهمه داشت سلام دخمل گلم همه دیگه منتظرهستندکه شماقدم به دنیابزاری .فرداخداتوروبه صورت واقعی به ماهدیه میده ازروزچهارشنبه 9شهریورخاله زینب امدپیشمون که بودنش باعث دلگرمی بودوفرشته کوچلوش الیناخانم که باحرفای قشنگش بهم روحیه میدادخاله ریحانم که ازقبل بودش این دوسه روزم گذشت ماه نهم من مصادف شده بودباماه مبارک رمضان قراره فرداساعت پنج صبح برم بیمارستان تاصبح باخاله زینب وریحانه بیداربودیم خاله زینب شب ساک ووسایل منواماده کرددیگه دارم ساعت هارومی شمارم تافرشته کوچولوموزودتربغل کنم این ومیدونم که خدالطفش رودرحقم تمام کردساعت پنج باخاله زینب بیمارستان رفتیم چون دیابت داشتم بایدقبل ازع...
24 مرداد 1391

یه شعرقشنگ دردفترخاطرات دخترم

عاقبت دریک ازشب ازشبهای نورکودک من پابه دنیا می نهد ان زمان برمن خدای مهربان نام شورانگیزمادرمیدهد بینمش روزی که طفلم همچوگل درمیان بسترش خوابیده است بوی اوچون عطرپیک یاس هادرمشام جان من پیچیده است پیکرش رامیفشارم دربرم گویمش چشمان خودرابازکن همچوعشق من جاویدباش درکنارم زندگی اغازکن ...
20 مرداد 1391

مامان ازکودکیهام بگو(نه ماه انتظار)

فدات بشه مامانییییییییییییی سه ماه اول حالت تهوداشتم مدام حالم بدبودالان سه ماه که توشکم مامانی وجودداری حس خیلی خوبی دارم وبه عشق توفرشته ی من همه روتحمل میکنم تواین ماه دکترسونونوشت وقتی رفتم سونوگرافی وصدای اروم قلبت روشنیدم انکاردنیاروبهم دادن اگه  بال داشتم پروازمیکردم ولی فکراینکه بایدنه ماه منتظربمونم سخته این سه ماهم باهرسختی که بودبدون مشکل تمام شد ماه چهارم عزیزم پس چرابه شکمم لگدنمیزنی نکنه مثل بابات خوابی زودترلگدبزن وقتی یکم شکمم سفت میشه کلی برات ذوق میکنم امایکم میترسم که چرالگدنمیزنی مامان فدات بشه دوستدارم زودتربرم سونوگرافی بفهمم پسملی یادخمل الهی هرچی هستی سالم وسلامت باشی دوهفته ازماه چهارم گذشت رفتم سونوگرافی ...
20 مرداد 1391