یه شعرقشنگ دردفترخاطرات دخترم
عاقبت دریک ازشب ازشبهای نورکودک من پابه دنیا می نهد
ان زمان برمن خدای مهربان نام شورانگیزمادرمیدهد
بینمش روزی که طفلم همچوگل درمیان بسترش خوابیده است
بوی اوچون عطرپیک یاس هادرمشام جان من پیچیده است
پیکرش رامیفشارم دربرم گویمش چشمان خودرابازکن
همچوعشق من جاویدباش درکنارم زندگی اغازکن
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی