الیساالیسا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

تقدیریک فرشته

الیسا دختردوست داشتنی من

الیسای عزیزم دخترنازنین من وباباستاره اسمون زندگی ما چشمای قشنگش روبه دنیای مابازکردودنیایی ازنوروشادمانی برای مابه ارمغان اوردحضورگرم وپرشورش قراره به زندگی مارنگ وبووگرمای دیگه بده قراره منم هراتفاقی واسه ستاره کوچلوم میفته براش اینجاثبت کنم تاوقتی بزرگ شدیه دنیاخاطره داشته باشه فرشته اسمونی من وبابازمینی شدنت روبهت تبریک میگم عزیزم تورواول خدابعددکتررحیمی که مامانوعمل کردبه ماهدیه دادتوتوی بیمارستان خصوصی شرکت نفت پابه دنیاگذاشتی واین بهترین هدیه خدابه من وبابای بوددوستدارم ...
24 مرداد 1391

زایمان شیرین ترین سختی دنیا

هرگزفراموش نخواهم کردکه برای داشتن تودل به دریازدم که ازاب,واهمه داشت سلام دخمل گلم همه دیگه منتظرهستندکه شماقدم به دنیابزاری .فرداخداتوروبه صورت واقعی به ماهدیه میده ازروزچهارشنبه 9شهریورخاله زینب امدپیشمون که بودنش باعث دلگرمی بودوفرشته کوچلوش الیناخانم که باحرفای قشنگش بهم روحیه میدادخاله ریحانم که ازقبل بودش این دوسه روزم گذشت ماه نهم من مصادف شده بودباماه مبارک رمضان قراره فرداساعت پنج صبح برم بیمارستان تاصبح باخاله زینب وریحانه بیداربودیم خاله زینب شب ساک ووسایل منواماده کرددیگه دارم ساعت هارومی شمارم تافرشته کوچولوموزودتربغل کنم این ومیدونم که خدالطفش رودرحقم تمام کردساعت پنج باخاله زینب بیمارستان رفتیم چون دیابت داشتم بایدقبل ازع...
24 مرداد 1391

یه شعرقشنگ دردفترخاطرات دخترم

عاقبت دریک ازشب ازشبهای نورکودک من پابه دنیا می نهد ان زمان برمن خدای مهربان نام شورانگیزمادرمیدهد بینمش روزی که طفلم همچوگل درمیان بسترش خوابیده است بوی اوچون عطرپیک یاس هادرمشام جان من پیچیده است پیکرش رامیفشارم دربرم گویمش چشمان خودرابازکن همچوعشق من جاویدباش درکنارم زندگی اغازکن ...
20 مرداد 1391

مامان ازکودکیهام بگو(نه ماه انتظار)

فدات بشه مامانییییییییییییی سه ماه اول حالت تهوداشتم مدام حالم بدبودالان سه ماه که توشکم مامانی وجودداری حس خیلی خوبی دارم وبه عشق توفرشته ی من همه روتحمل میکنم تواین ماه دکترسونونوشت وقتی رفتم سونوگرافی وصدای اروم قلبت روشنیدم انکاردنیاروبهم دادن اگه  بال داشتم پروازمیکردم ولی فکراینکه بایدنه ماه منتظربمونم سخته این سه ماهم باهرسختی که بودبدون مشکل تمام شد ماه چهارم عزیزم پس چرابه شکمم لگدنمیزنی نکنه مثل بابات خوابی زودترلگدبزن وقتی یکم شکمم سفت میشه کلی برات ذوق میکنم امایکم میترسم که چرالگدنمیزنی مامان فدات بشه دوستدارم زودتربرم سونوگرافی بفهمم پسملی یادخمل الهی هرچی هستی سالم وسلامت باشی دوهفته ازماه چهارم گذشت رفتم سونوگرافی ...
20 مرداد 1391

اجابت یک دعا

عروسک من عزیزنازم به دنیای توسلام می گویم که زیباترین است عروسک من امشب میخوام ازوقتی برات بگم که فهمیدم وجودداری اصلاباورم نمیشدنه که باورم نشه یه حس خاصی داشتم فرشته کوچولومن مامانی میخوام ازخداتشکرکنم که منوقابل دونست وتوروبهم داداولین روزی که فهمیدم یک فرشته روتووجودم پرورش میدم 20دی 90 بودحس خیلی خوبی داشتم پیش خودم میگفتم من که نقش کوچکی دربه وجوداوردن این بچه دارم  این همه خوشحالم خداکه خودش همه کاروانجام داده ومهره اصلی کاره چقدرخوشحاله خدایاشکرت که دعای منو اجابت کردی ...
19 مرداد 1391

تقدیم به عزیزترینم بعدازخدا

فرشته کوچلوی من مامانی میخوام همه خاطراتمون وبرلت بنویسم تاوقتی بزرگ شدی همی ایناروبخونی میخوام ازاول برات بنویسم میخوام ازخدابخوام یکی ازفرشته های کوچلوش رومهمان خونه وقلب ماکنه خدایا ناامیدم نکن
15 مرداد 1391